می گویند قتل کرده ام
حکم قصاص
مبهم نگاه میکنم
آخرین دفاعیه ی من سکوت
فلش های دوربین ها روی صورتم
میبرد مرا
به روزهای دور
خواب هم باشد
تعبیرش این نیست
کسی را نکشته ام
قلبم را پس گرفتم
خودش گفت نمی خواهمت
بدون قلب که زنده نمی مانم
می مانم ؟
کسی هست بی قلب نفس بکشد
خنده دار است
مثل این می ماند
بالهای مگس را بکنی
ولجت بگیرد چرا از روی دستت پر نمیز ند
دستش را گرفته بود
روبه چشمهای من
نفرتم گرفته بود
حسادتم طوغیان کرده بود
فقط قلبم را خواستم
با همین چاقوی تیز
رنگ خون پاشیده شد روی صورتم
فریاد کشیده بودم
قلبم را به دست خودم کشته بود
فلاش های دوربین روی صورتم
دادم را در می آورد
فقط قلبم را میخواستم
قلب مرده ام را پس گرفتم
اینجا ساکت
من پای دار
بی درد ،آه
مرده ام چند روز پیش بدست خودم
قلبم را کشته ام
طناب دار دور گردنم
این دوباره مردن است
اما بدون درد...
نظرات شما عزیزان: