صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::شعر هم شاید...
::متن ادبی


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: moshtagh

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 31
بازدید کل : 20904
تعداد مطالب : 43
تعداد نظرات : 65
تعداد آنلاین : 1



Alternative content








پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .


نامردی

توهم مثل بقیه ایی

آمدی که زود بروی

دل می کنی ومی روی

رهگذری زود گذری

توهم رفتنی

همه رفتنی

پراز بی تفاوتی

پراز پس زدنی

می آیی ومی روی

یکی

پس از

دیگری

توهم مثل بقیه ای

می نالی ومی گذری

رهگذری زود گذری

له می کنی و

می روی

زخم می زنی

می شکنی و

می روی

پراز بی عدالتی

پراز بی کسی

ولی باز می روی

پراز باختنی

پراز سوختنی

هستم وتورفتنی

همه رفتنی

پراز بی تفاوتی

اسیر یک شبی

واین ناحقی

تمام نشدنی

شدی دنیایی

پراز تلخی

می آیی ومی روی

دل می زنی و

می روی

تو هم مثل بقیه ایی

آمدی که زود بروی

رهگذری زود گذری

پس چرا می آیی؟؟؟

تو که  می خواهی بروی...

 

 

 

 

 



نوشته شده توسط moshtagh در 10 / 10 / 1392


من بازیگرم

هزار یک شب است ماسکی

به صورتم زده ام

حتی در آیینه خودم

غریبه ام

خنده های من

اشک های من

حرف های من

همه غریبه اند

بازیگر که شدم

خودم را پس دادم

عوض شدم

به نقش دیگری

نمایشی شدم دیدنی

منه غریبه ام

زخم خورده است

ومن برای دیدنش

خودم نمی شوم

قهر کرده ام

از این همه خودم

خودم که بودم

کسی دوستم نداشت

مترسک هم باشی کلاغ هست

خودم که بودم

کلاغ هم پر است

نقش مقابلم

پراز حس انتقام

از خود شکست خورده ام

زمین خوردنم

هنوز هم بازیگرم

دروغ گفته ام

نگاه کردنم

پراز بی تفاوتی

بی این زندگی

ولی من هنوز

پراز بازی ام

انس گرفته ام

تمام حرف من

تمام نقش من

پراز توهم است

دوستم دارن

این خود بی تفاوتم

دوست داشتنی تر است

 برای این بی تفاوتی

تمام نقش را

پذیرفته ام

چند سالی

گذشت است

 هنوز

درون بازی ام

فراموش کرده ام

آن غریبه  را

پر از توهمم

شدم مترسکی

باهزاریک کلاغ

که پر نمی زنند...

 



نوشته شده توسط moshtagh در 8 / 10 / 1392


قسمت نبود

قسمت که نباشد

می شویم

گل سرخ

گل زرد

یکی شاد

یکی درد

یکی غم

یکی عشق

قسمت که نباشد

معوا هم بگیریم

پا هم بگیریم

دست زمانه

کارش را می کند

قسمت که نباشد

همه می گویند

خدا نمی خواهد

خواست خدا نبوده

باید سکوت کنیم

باید راضی شویم

به خواست خدا

قسمت که نباشد

جان هم بدهی

سرنوشت کارش را می کند

سراچه ی ماتم هم شوی

همه گفته اند

قسمت نیست

قسمت که نباشد

روح یار

رام می شود

فریب می خورد

حرام میشود

رها می شود

تلاش می کنم

که من نمرده ام

نیفتاده ام

ای عشق زبان بفهم

خدا نخواست

قسمت نبود

در این دیدار واپسین

چرا خدانخواست

خطای من چه بود

مگر این عشق پا نگرفته بود

این گل خشکیده می شود

این نفس پژمرده از دست می رود

امید در دلم میشکند

فردا نی آید

نهیب میخورم

خاکستر می شوم

ای آسمان

ای زمین

راهی بزن

ای روشنی

نوری بزن

عذر گناه

عشق من است

خدایا در دلم بی انداز 

از این غم هلاک شدم

فردا دست توست

این امید بستنم

وقتی که قسمت نیست

انصاف نیست

استخوان شوم

فسرده شوم

صاحب تویی

به خدا که سوخته ام

دست زمانه

پریشانم کرد

گل زرد

درد وغمم کرد

امیدی بدم

بوی عشق می خواهم

این فرجام را نمی خواهم...

"تقدیم به دوست خوبم"

 

 

 

 

 

 



نوشته شده توسط moshtagh در 7 / 10 / 1392


من به دنبال یک مجنون می گردم

فالی برای دلم دیده اند

غریبه ای می آید

برایم یک مجنون می آید

مثال مرد حوا

از کدام سو قرار است بیاید

را نگفته اند

دلم را چگونه می برد

را هم نگفته اند

اما یک مجنون می آید

لهیب شعله ی عشق

می کشد زبانه در دلم

من به دنبال یک مجنون می گردم

صدها نفر امروز

زیر آتش عشق هلاک شدند

برایم یک مجنون می آید

کویر هم که باشد

وقتی مرا ببیند

اگر باشم مثال رویاهایش

اگر نباشم

وقتی مجنون باشد

حرفی نمی ماند

برایم یک مجنون می آید ...



نوشته شده توسط moshtagh در 7 / 10 / 1392


خودکشی عشق خودکشی نهنگ ها

به من گفت: برو

همین

نه کم نه زیاد

وقتی که گفت نه دعوا بود نه خیانت

فقط چشمهایش دیگر شوق ماندن را نداشت

سکوت کردم

رفتنش را که دیدم

دلم تنگ شد

می خواستمش

نه یک خواستن بی غرور

دلم گرفته بود

درد گرفته بود

شکسته بودم

پس خورده بودم

فقط یک سال چهارده روز

همین

نه کم است

نه زیاد

وقتی فرصت عشق

فرصت دوست داشتن

ماندن یک عشق

به اندازه یک

نوزاد یک سال چهارده روزه

دوام آورده

از خودم می ترسم

چقدر عمر عشق کم است

وقتی فکر می کنم

همه چیز خوب بود

اما رفتن دلیل نمی خواهد

تنوع زیاد است

نمی شود که نمی شود

همیشه یک جایی عشقت

پس می کشد

دلیلش هرچه باشد رفتن نبود

اما می رود

اینبار هم عشق می میرد

عشق خودکشی می کند

مثل خودکشی نهنگ ها

تا دوباره های دوباره...



نوشته شده توسط moshtagh در 7 / 10 / 1392


تشنج

تشنج کرده است زمین

لرزید

دلم لرزید

عشق نبود

صدای دیگری تنم را لرزاند

چشمهایم مثل آتش زبانه کشید

ترس را دیدم

مرگ را بو کردم

همه تلخ شکستند

لرزیدند

آوارشد

همه حبس شدن در خاک

نفس بود

اما جانی نبود

برای زنده ماندن

ترس بودو

ترس

پراز گریه بدون اشک

ترس بودو

ترس

 هم بستر شدن با خاک

ترس بودو

ترس

صدا بود

صدایم در نمی آمد

خفه بودم از فریاد

دستهایم زیر جنازه ها

غریبه های

آشنا

دخترم موهایش را بافته بود

چشمهایش را پاک باخته بود به مرگ

آن گونه های سپید

آن دست های کودکانه

آن چشم های پاک

به عزای دخترم نشسته ام

برای چند کودک

چند مرد وزن

پیراهن خود رابدرم

این لحظه ها

این دقیقه های سرنوشت

فردا همه را سیاه پوش می کند

این بیگناه زمین

خاک ست خشت.

ترس است و

ترس...

 

 



نوشته شده توسط moshtagh در 5 / 10 / 1392


توبدترین قسمت از قشنگ ترین قسمت زندگیمی

زندگیم مرده

دیگررفته

انگارآسمان

امشب را بیا سکوت کنیم

نه آه باشد نه افسوس

نه حسرت

نه گذشته

نه من گریه

نه تو...

نه من صدای گذشته را دربیاورم

نه تو...

دست بکشیم

از این قصه های کودکانه

زجر دادن های بی احساس 

هم من می دانم

هم تو...

باور داریم

این دوست داشتن را

بخاطر لجبازی بیشتر وکم ترسردوست داشتن

به قیامت نرویم

خداحافظی را تکرار غم هایمان نکنیم

بیا دنبال فردای بدون آه بگردیم

شاید میان این هفته

یک روز را پیدا کنیم...!



نوشته شده توسط moshtagh در 4 / 10 / 1392


کتابچه جیبی

مسافر که باشی

غروب هم باشد

جاده هاهم مه گرفته باشند

کتابچه جیبی ات را برمی داری

عکس های منظره های

دیروزوامروزت

بوم سه پایه ات

را هم جمع می کنی و می روی

بدرقه نمی شوی

فقط تمام راه به فکر گلدان های

بی آبی هستی

که خشک می شوند

دودل هم که نشوی

باز هم دلت می گیرد

برای یک بغل گرفتن

یک زمزمه ی

زودتر برگرد

شاید هم این نباشد

اما عطرش از همین هاست

مسافر که باشی 

تردیدودودلی 

را زیر پایت خفه می کنی

فقط می روی 

کتابچه جیبی ات را برمی داری 

ومی نویسی

اولین صفحه اش

برگشتنی که کسی منتظرم  نباشد

به هیچ نیرزد

تاریخ هم میزنی

دیگر می روی...

 

 

 



نوشته شده توسط moshtagh در 3 / 10 / 1392


خبرم را داری

از شب که می رسم

خبرم را داری

پشت این بی راهه مانده ام

یک عمری

نه دلم می نالد

نه تنم خسته ی راه

مانده ام تا تو بیایی اینجا

اگر اینجا باشی

خواهم گفت

 کنار خانه ی کاج

اولین لحظه ی آشنایی بود

وتو خواهی گفت

درخت تیر وقلب من توست

اگر اینجا باشی

دلم هیچ ،روحم جان دوباره می گیرد

اگر که باشی

اگر بیایی

اگر دلت پا بدهد به این آمدن

حرفهایم را روی دلت می گذارم

تنم  سنگین است،

از خستگی راه نیست

اگر اینجا باشی

تمام سالهای زخم خورده را

به پایت گریه می کنم

این حرفهای بغض دار

رها نمی کندمرا

امان نمی دهدمرا

وداع نمی کندمرا

یادت باشد  هوا تا فردا ابری ست

این ابرها ی گریه دار

مثل اشک های ما،در دل ابر اسیر نیستند

می گریند

اگر اینجا باشی

تمام هیچ هاکه از یاد برده ایم

دوباره به یاد می آوریم

اگر اینجا باشی به اندازه ی دل گرفته ات

فریادت را روی سرم بلند میکنم

تو بیا اینجا

دلخوری هایت را بریز روی شانه های من

که از حجم نگاهت سنگین تر است

اگر اینجا باشی

دلم هیچ ،روحم جان دوباره می گیرد

وعده ی ما کنار خانه ی کاج...

 


نوشته شده توسط moshtagh در 1 / 10 / 1392


خدا که می رسد

خدا که می رسد

نفس که می کشم

دعا که می کنم

خداست که می رسد

خدا که می رسد

دوباره می شوم

وباز نفس...

خدا که می رسد

دوباره زندگی ست

اگر تمام من

اگر صدای من

اگر دعای من

نیاز من شود خدا

خدا که می رسد

تمام می شوم

خدا که می رسد

دوباره زندگی ست

و...ای خدای من

ای نیاز من

تولدم بده

اگر که اشک من

اگر که ترس من

اگر که عشق من

اگر نیاز تویی

تولدم بده

دوباره می شوم

دوباره زندگی ست

اگر دعا تویی

اگر تمام من

اگر تمام تویی

بیا بی تو پوچ هم نمی شوم

خداکه می رسد

تمام می شوم

تمام نمی شوم

ولی تمام تویی

 نیاز می شوم

تو ای خدای من

تمام من...

 تمام اشک ها

تمام ترس ها

تمام عشق ها

را که می دهی

دوباره می شوم

نیاز می شوم

و...ای خدای من، دوباره می شوم

خدا که می رسد

دوباره زندگی ست

اگر که اعتکاف من

فقط برای توست

تواین دوباره را

دوباره پس بده

خدا که می رسد

نفس که می کشم

دعا که می کنم

خداست که می رسد

خدا که می رسد

دوباره می شوم

وباز نفس....



نوشته شده توسط moshtagh در 1 / 10 / 1392


:: بام
:: پاييز
:: غزه
:: انعکاس
:: نبود
:: بیا زما ...زعشق
:: آدیداس زرد
:: من های یک جا جمع شده
:: عکاس
:: من ومثل من
:: انگار خدا قبل تر بیشت تر بوده
:: اعتیاد
:: آدمهای غمناک
:: صبورباش
:: اهل زمین وآسمون
:: آدمهای فصلی
:: خداحافظت نباشد عشقم
:: گناه کرده ام
:: شیطان هم فرشته بود
:: نامردی
:: من بازیگرم
:: به خواستگاریم که آمد
:: اعدام
:: آبان آتش گرفته
:: قسمت نبود
:: من به دنبال یک مجنون می گردم
:: خودکشی عشق خودکشی نهنگ ها
:: تشنج
:: کتابچه جیبی
:: یلدای امسال
:: توبدترین قسمت از قشنگ ترین قسمت زندگیمی
:: خبرم را داری
:: خدا که می رسد
:: برمیگردی
:: اشک باران
:: دلم را باز گردان
:: باید کسی را پیدا کنم
:: در حوالی چشمت
:: باغ تو
:: سبزترین احساس







:: هفته چهارم بهمن 1393;
:: هفته سوم دی 1393;
:: هفته چهارم دی 1392;
:: هفته چهارم بهمن 1392;
:: هفته سوم بهمن 1392;
:: هفته دوم بهمن 1392;
:: هفته اول بهمن 1392;
:: هفته چهارم دی 1392;
:: هفته سوم دی 1392;
:: هفته چهارم بهمن 1392;
:: هفته سوم بهمن 1392;
:: هفته سوم دی 1392;
:: هفته دوم دی 1392;
:: هفته چهارم دی 1392;
:: هفته سوم بهمن 1391;
:: هفته سوم بهمن 1391;
:: هفته سوم بهمن 1390;
:: هفته سوم دی 1390;
:: هفته سوم دی 1390;
:: هفته سوم دی 1390;
:: هفته دوم بهمن 1389;
:: هفته سوم دی 1389;

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by moshtaghdarabi